نقد و بررسی فیلم الان هنگ کنگ فرداست (Already Tomorrow in Hong Kong) رو باز با این جمله همیشگی شروع میکنم که انقد این فیلم بهم چسبید که دلم نیومد بقیهی ازش بینصیب بمونن.
•در پایان مقالهی نقد و بررسی فیلم الان هنگ کنگ فرداست (Already Tomorrow in Hong Kong) میتونین زیرنویس فارسی فیلم رو دانلود کنین.
داستانک
روبی اولین باره که برای یه سفر کاری به چین اومده. قراره دوستاش رو توی یه بار ببینه ولی آدرسش رو نمیتونه پیدا کنه. جاش وقتی متوجه اون میشه همراهش میره تا روبی رو به جایی که میخواد بره برسونه.
نقدک
فیلم الان هنگ کنگ فرداست هم مثل فیلم ترکی این کار تنهایی داره و سریال تایلندی رفیق بد که قبلا براتون ترجمه کردم، ممکنه باب دندون هرکسی نباشه چراکه کل داستان توی دوتا شب تا صبح اتفاق میفته و کلا هم دوتا بازیگر اصلی داره.
اما من فیلمهایی رو که کل اتفاقاتش توی یه بازهی زمانیِ کوتاه میفته مثل سری «فیلمهای قبل از طلوع آفتاب» خیلی دوست دارم به این خاطر که اولا یه سفر جادهای نهفته توش داره و بعدشم کل داستان دیالوگ محوره؛ چون قراره توی این سفر با یه عالم دیالوگ پینپونگی کاراکترای داستان یه تلنگر ریزی بهشون زده بشه تا به خودشون بیان و یه دستی به زندگیشون بکشن. به طرز عجیبی هم ژانر عاشقانه توی این تم به دل میشینه.
فیلم الان هنگ کنگ فرداست بدون لفت و لعاب بیجا یه ضرب شروع میشه. روبی یه دختر چینیتباره که توی آمریکا دنیا اومده و بزرگشده. بخاطر یه سفر کاری پاش به سرزمین آبا و اجدادیش باز میشه. از طرف دیگه جاش یه پسر آمریکاییه که سالهاست بخاطر کارش توی چین زندگی میکنه. جاش وسط یه مهمونیه و فقط میاد بیرون که یه سیگار بکشه، بعد متوجه میشه روبی یه مسافریه که نمیتونه آدرس جایی رو که میخواد بره پیدا کنه، جنتلمنی به خرج میده و روبی رو تا محل مورد نظرش همراهی میکنه.
کل داستان فیلم الان هنگ کنگ فرداست لابهلای دیالوگهایی که بین روبی و جاش رد و بدل میشه میگذره. مهمترین فاکتوری که داستانهای این سبکی باید داشته باشن اینه که اولا شخصیتهای اصلی، دوستداشتنی باشن تا مخاطب دلش بخواد به حرفاشون گوش کنه. دوما دیالوگها درعین معنا داشتن، شیرین هم باشه که بیننده رو خسته نکنه.
خوشبختانه فیلم الان هنگ کنگ فرداست جفت این ویژگیها رو داره. روبی با اینکه پررو و اجتماعیه، بیادب نیست. اتفاقا با سوالهای پر دل و جراتی که از جاش میپرسه نشون میده چقدر براش ارزش قائله که میخواد بشناستش.
جاش هم همون ابتدا با حرکت جنتلمنانهای که انجام میده خودشو توی دل بیننده جا میکنه. لابهلای سوال و جوابهای روبی هم میفهمیم نه تنها جاش یه مرد فهیم و محترمه که پیِ نجات زنان مسافر سرگردونه، اتفاقا شخصیت بامزه و شوخی هم داره.
انقدر این دو نفر باهم مَچ و هماهنگن که وقتی روبی به جای رفتن پیش دوستاش به جاش پیشنهاد میده باهم یه نوشیدنی بخورن، ما نه تنها از این کار روبی بدمون نمیاد بلکه کلی هم از این حرکت جسورانهش ذوق زده میشیم. اما دقیقا سربزنگاهی که ما و روبی به دلمون صابون زدیم که برخورد بین این دونفر حتما تقدیر نانوشتهشون بوده؛ جاش از رازی پرده برمیداره که همه چی تو یه چشم بهم زدن ازبین میره.
امیلی تینگ که هم نویسنده و هم کارگردان فیلم الان هنگ کنگ فرداسته ، کاملا به ژانر و تمی که نوشته وارده. شخصیتها و دیالوگهای بینشون رو طوری نوشته که اصلا خستهکننده نیستن. حتی لوکیشن داستان رو هم که خودش عضو سوم این قصهس شهر شلوغی مثل هنگ کنگ قراره داره که باعث شده لحظه لحظه فیلم زنده و پویا باشه. گرچه فیلم ژانرش کمدی عاشقانهس و اصلا جزو ژانر سفر جادهای محسوب نمیشه ولی چون این سبک قصههای یه شب تا صبحی، حال و هوای سفر جادهای دارن، دقیقا مثل اونا مسیری که کاراکترا باهم طی میکنن نمادی از زندگیه.
روبی و جاش دوتا آدم بالغن که تا قبلا از اینکه چشمشون به جمال همدیگه روشن بشه، فکر میکردن مسیر درستی رو توی زندگیشون پیش گرفتن. ولی آنچنان توی برخورد اتفاقیشون روی همدیگه اثر میذارن که سرنوشتشون تغییر میکنه.
جاش تیپیکال مردیه که توی کارهای مالیه ولی دلش کار خلاقانهتری رو میخواد. گرچه این مدل شخصیت دیگه زیادی کلیشهای شده ولی فیلم الان هنگ کنگ فرداست به این کلیشهی تکراری از یه زاویهی دیگه نگاه میکنه. جاش برخلاف بقیه کاراکترای این تیپی، خوشی نزده زیر دلش و چون فقط یه علاقهی قدیمی و عمیق به نویسندگی داره نمیخواد بزنه زیر همه چی. اون هم رشته ادبیات و هم توی رشتهی مالی تحصیل کرده. بنابراین وقتی که با روبی برخورد میکنه و روبی بهش میگه بره دنبال چیزی که سالهاست پس ذهنش جاخوش کرده؛ همون تلنگری رو که همیشه لازم داشته بهش زده میشه.
از طرف دیگه روبی خودش یه طراح عروسکه و با اینکه از نظر جاش کار مهیجتری داره ولی خودش همیشه دلش میخواسته طراح لباس بشه و بوتیک خودشو داشته باشه. درواقع نسخهای که روبی برای جاش میپیچه کاریه که خودش دلش میخواسته انجام بده ولی هیچ وقت انجام نداده.
روبی و جاش چون از گذشتهی همدیگه خبر ندارن میتونن راحت باهمدیگه حرف بزنن. بدون اینکه از قضاوت اون یکی بترسن، خود واقعیشون رو یا حتی اون کسی رو که همیشه میخواستن باشن، به همدیگه نشون میدن.
اونا مابین حرفایی که بینشون رد و بدل میشه عمیقترین دغدغههاشون رو که هیچ وقت نمیتونستن به بقیه بگن، باهم درمیون میذارن. همین بده بستون کلامیِ قشنگ و حساب شدهشونه که باعث میشه با اینکه تازه باهم آشنا شدن، ارتباطشون سطحی و بیارزش به نظر نرسه.
برای همین وقتی اوضاع گل و بلبل بینشون بهم میخوره و ازهم جدا میشن، ما از اینکه یه همچین زوج شیرین و سازگاری قرار نیس دیگه توی سرنوشت همدیگه باشن ناراحت میشیم. اما زمانی که دوباره باهم روبهرو میشن ذوق زده میشیم که قراره یه شب دیگه هم باهاشون همراه بشیم.
تقدیر دوباره روبی و جاش رو باهمدیگه روبهرو میکنه. اما برخلاف دفعهی اول، این بار جفتشون همون ابتدا سنگاشونو باهم وامیکنن تا مثل دفعه قبل کدورتی بینشون نمونه. هرچند که این بارم قرار نیس با خیال راحت از حضورشون کنار همدیگه فیض ببریم؛ چرا که جفتشون الان با یه نفر دیگه توی رابطهن!
برخلاف اولین برخوردشون که جاش جدای رفتار آقامنشانهاش بیشتر برای فرار از مهمونیای که نمیخواست توش باشه با روبی همراه شده بود. این بار به بهانهی مراقبت از روبی باهاش همراه میشه و بخاطر وجود خود روبی و حس خوبی که ازش گرفته بود این بار جاشه که میخواد باهم دیگه نوشیدنی بخورن. بازم برخلاف دفعهی قبل که چون کاملا باهم غریبه بودن راحت سفره دلشون رو برا هم باز کرده بودن؛ این بار چون جفتشون پارتنر دارن، درقالب رفاقت و دوستی به شناخت عمیقتری نسبت بهم میرسن. ما هم حرص میخوریم چرا حالا که میتونن باهم باشن و به آرامش برسن باید پای آدمهای دیگهای درمیون باشه!
نکتهای که در تمام طول فیلم الان هنگ کنگ فرداست رابطهی بین روبی و جاش رو ارزشمند کرده اینه که بدون اینکه هیچ تلاشی کنن که تا نظر همدیگه رو جلب کنن، جذب همدیگه میشن. دلیل این جذب شدنشون هم بخاطر اینه که لازم نیس برای جلب نظر اون یکی زیادی زور بزنن و به چیزی که نیستن وانمود کنن. خصوصا وقتی که از لابهلای صحبتشون متوجه میشیم اونا با پارتنرهای خودشون کاملا خلاف این حس و رفتار رو دارن. انگار که از خود واقعیشون دور میشن. مثل دیالوگی که جاش در مورد این میگه که تفاهم برمیگرده به فرهنگ مشترک. نقطه نظر مشترک. مثلا وقتی کسی از یه سریالی نقل قول میکنه طرف مقابلش در دَم بفهمه. نیازی به توضیح اضافه نباشه.(مثل پاچه خاری و افعال معکوس که ما از سریال برره نقل قول میکنیم)
هرچی داستان جلوتر میره ارتباطی که بین روبی و جاش به وجود اومده بیشتر به دل میشینه. چراکه شروع رابطهشون عشق در نگاه اول و عنان از کف دادگی نبوده. اونا رفته رفته با شناخت بیشتر از همدیگه متوجه میشن چقدر باهمدیگه تفاهم دارن و چقدر کنار همدیگه راحت و خوشحالن. این روند برای من دقیقا تداعی کننده فیلم ترکی این کار تنهایی داره ست.
نویسنده فیلم الان هنگ کنگ فرداست نشون میده وقتی کسی توی رابطهس ولی جذب آدم دیگهای میشه، بخاطر اینه که کنار اون آدم جدید، خودش رو بیشتر دوس داره. روبی و جاش هم دقیقا کنار همدیگه یه همچین حس و حالی رو دارن. برای همینم هست که نویسنده اصن از تکنیکهایی که برای ژانر عاشقانه بکار میبرن استفاده نکرده. که مثلا هی باربط و بیربط اون دوتا همدیگه رو لمس کنن. یا هی از نظر فیزیکی بهم نزدیک بشن. نویسنده خواسته نشون بده این دونفر از نظر روحی و احساسی آرامش رو توی همدیگه پیدا کردن. از همینم نتیجهگیری میکنه که وقتی کسی یه همچین تلنگری بهش خورد بدونه داره وارد خیانت عاطفی میشه. پس جا داره که به رابطهش دوباره نگاه کنه و خودش و پارتنرش رو دوباره ارزیابی کنه.
توی فیلم الان هنگ کنگ فرداست هم دقیقا مثل کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری، من این نگاه بی قضاوت نویسنده رو خیلی دوست داشتم. کل داستان فیلم برمبنای تلنگره. اینکه اگه حرفی یا حرکتی ما رو به شک انداخت باید در مورد خودمون و رفتارمون تجدید نظر کنیم. مثل حرف روبی در مورد نویسندگی جاش، و انتخابی که جاش بعد از اون تلنگر کرد. در آخر هم نویسنده بدون اینکه بخواد نظر خودش رو به خورد مخاطباش بده و عقاید و افکارش رو به زور به بیننده بقبولونه، با یه پایانبندی تر و تمیز حرفش رو میزنه و باقیش رو میسپره به ذهن و برداشت خود بیننده.
عاملی که کاراکترای روی کاغذ فیلم الان هنگ کنگ فرداست رو برامون به قدری جذاب کرده که دلمون بخواد باهاشون تا آخر داستان پیش بریم، حقیقتا بازی خوب جِیمی چانگ و برایان گرینبِرگ توی نقشاشونه. صرف نظر از اینکه زن و شوهر بودنشون توی دنیای واقعی باعث شده شیمیِ بینشون فوقالعاده باشه؛ هردو نفرشون واقعا به کاراکتراشون روح دادن.
من اولین بار برایان گرینبِرگ رو زمان نوجوونیم توی فیلم مدرسهایه نمره کامل دیده بودم. برای همین دیدن بزرگسالیش یه حس نوستالوژی خاصی برام داشت. گرینبِرگ قشنگ تونسته ذات جنتلمن ولی شوخ کاراکتر جاش رو دربیاره. همون طوری که جِیمی چانگ بدون لوس بازی و روی مخ بودن، شخصیت جسور و بیپروای روبی رو بازی کرده.
بازیشون انقدر باهمدیگه هماهنگه که دیالوگهایی که بینشون رد و بدل میشه کاملا اثری رو که باید روی بیننده میذاره. و حتی جایی هم که سکوت میکنن، نگاهشون لاینهای خالی رو پر میکنه و حق مطلب رو ادا میکنه.
جدا از تمام نکات مثبتی که فیلم الان هنگ کنگ فرداست داره، زمانهایی که هیچ دیالوگی رد و بدل نمیشه و فقط نماهایی از هنگ کنگ نشون داده میشه، داستان از ریتم میفته. چراکه کل فیلم روی دیالوگ سواره؛ زمانی هم که روبی و جاش حرفی نمیزنن عملا داستان وایمیسته و جلو نمیره. شاتهایی هم که از هنگ کنگ نشون داده میشه بیشتر مثل یه فیلر میمونه. برای همین بیننده همش منتظره اون دو نفر شروع کنن به حرف زدن تا داستان پیش بره.
امیلی تینگ در مقام نویسنده کاراکتراش رو خوب ساخته و پرداخته . اون با دیالوگهای حسابشده شخصیتهاشون رو به بیننده افشا کرده و با پرداختی دقیق و ظریف رابطهی بینشون رو شکل داده. در کنارش در مقام کارگردان با انتخاب بازیگرهایی که در واقعیت زن و شوهرن، گرمای لازم بین بازیگراش رو به دست آورده. با توجه به اینکه امیلی تینگ مستندسازه، از همون شیوهی مستندگونه برای فیلمبرداری از محیط استفاده کرده و همین باعث شده که فیلم تمام مدت به بیننده حس واقعی بودن بده.
اما همین فیلمبرداری مستندگونه و طبیعی در شاتهای طولانی مدت از شهر هنگ کنگ که هیچ تاثیری توی روند پیشرَویِ داستان ندارن، برای بیننده خستهکننده میشه و حکم یه فیلم تبلیغاتی از هنگ کنگ رو میگیره. اگه درتمام مدت مثل اوایل فیلم لابهلای گفتگوهای روبی و جاش هنگ کنگ رو معرفی میکرد، این شاتها بیشتر به دل مینشست.
فیلم الان هنگ کنگ فرداست فیلم کمدی رمانتیک لطیفیه که ما رو یه شب تا صبح میبره به دل شهر هنگ کنگ. با دیالوگهای بانمک و شیرینی که بین دوتا کاراکتر داستانش رد و بدل میشه به شخصیتهای قصهش تلنگر میزنه و اونها رو وادار میکنه که به مسیر پیشِ رویِ زندگیشون دوباره یه نگاهی بندازن. نگاهی که شاید بد نباشه ما بینندهها هم دوباره به زندگیمون بندازیم!
(منبع عکس شاخص مقالهی نقد و بررسی فیلم الان هنگ کنگ فرداست (Already Tomorrow in Hong Kong)، منبع عکسهای غیراوریجینال زیرنویس فارسی فیلم (Already Tomorrow in Hong Kong) بهشون پیوست شده)
دیالوگ فیلم الان هنگ کنگ فرداست
- حرفهایی که بین روبی و جاش رد و بدل میشه و تمام درونمایهی داستان رو دربرمیگیره.
روبی: دارم از خیانت عاطفی حرف میزنم، نه فقط…
جاش: باشه؛ تعریفش سخته…
روبی: وقتی حسش میکنی خودت میفهمیش!
.
.
.
جاش: شاید فقط بخاطر این حقیقت که تونستیم یه همچین شبی داشته باشیم…
روبی: دوتا
جاش: دقیقا. دوتا شب اینجوری… شاید معنیش اینه که ما باید به رابطه هامون بهتر نگاه کنیم… و نمیدونم… دوباره ارزیابیشون کنیم