قبل از اینکه نقد و بررسی کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری رو شروع کنم باید بگم به دو دلیل این کتاب رو برای خوندن انتخاب کردم:
اول. برای نوشتن یه داستانی شدیدا نیاز داشتم یه کتاب با زاویهی سوم شخص بخونم تا دید فیلمنامهنویسی (راوی سوم شخص نمایشی) رو بذارم کنار و با دید داستاننویسی (راوی سوم شخص مفرد یا دانای کل) به موضوعی که میخواستم بنویسم نگاه کنم. (این تکنیک رو استفاده کنین؛ خیلی به کار میاد!)
دوم. تازه فیلم زندگی داستانی ای جی فیکری دیده بودم (اونم فقط بخاطر حضور لوسی هِیل) و متوجه شدم نویسندهی کتاب توی نوشتن سناریوی اقتباسشده از کتابش دست داشته. تازه نویسنده در عین اینکه رماننویسه، فیلمنامهنویس هم هست. درنتیجه دقیقا همون کسی بود که من به دیدگاهش احتیاج داشتم!
داستانک
اِیجِی فیکری یه کتابفروشه تو یه جزیرهی کوچیک. اون که بعد از مرگ همسرش افسرده و بیهدف شده با پیدا شدن سر و کلهی یه دختربچهی دوسالهی غریبه به اسم مایا توی کتابفروشیش به کل زندگیش تغییر میکنه.
نقدک
من شخصا دوست دارم فیلمِ کتابهایی رو که خوندم ببینم و برعکسشم همین طور یعنی کتابهای فیلمهایی رو هم که دیدم بخونم. پس جدا از دوتا دلیل اصلی که توی ابتدای مقاله بهشون اشاره کردم، بیشتر ترغیب شدم که کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری رو بخونم.
نویسندهی کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری خانم گابریِل زِوین یه دورگهی کرهای روسِ متولدِ آمریکاست. اون فارغالتحصیل ادبیات انگلیسی از دانشگاه هاروارده و همونطور که قبلا اشاره کردم، هم نویسندهست و هم فیلمنامهنویس.
قصهی کتاب عینا گویای عنوان کتابشه و دربرگیرندهی زندگیِ ای جی فیکریه. اما داستان از لحظهی تولد ای جی شروع نمیشه.
داستان از جایی شروع میشه که همسر ای جی فیکری فوت میکنه و ای جی به کلی هدفش رو برای زندگی ازدست میده. اون تبدیل میشه به یه آدم بدعنق (البته هیچوقت خوشرو نبوده) که صبحها در کتابفروشیش رو باز میکنه و شبها با یه شیشه مشروب میخوابه.
دست برقضا توی یکی از همین شبهای مستی، تنها داراییش که یه نسخه قدیمی از یکی از اشعار ادگار آلن پو بوده گم میشه.
درنتیجه دیگه در مغازهش رو قفل نمیکنه و همین باعث میشه که یه شب که از دوی شبانهاش برمیگرده خونه با یه دختربچهی دوسالهی دورگهی سیاه پوست به نام مایا وسط هالش روبهرو بشه.
شیوهی نگارش نویسندهی کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری یه چیزی مابین داستان و فیلمنامهس. نه به اندازهی داستان پر جزییات و کامل همه چیز رو توصیف کرده و نه به اندازهی فیلمنامه بدون پرداختن به افکار کاراکترا و نمایشی.
زمان افعال مضارع است و راویِ دانای کل عین یه دوربین عمل میکنه و زیاد وارد افکار کارکترا نمیشه. هرچند باز به افکار شخصیتها بیشتر از توصیفات خود داستان پرداخته. گرچه من ترجیح میدادم یکم جزییات قصه بیشتر میبود. یعنی حداقل لحن کاراکترا رو با دادن یه قیدی به افعالشون بیشتر میرسوند. چرا که تمام تصویرسازیِ ذهنیِ من موقع خوندن کتاب بیشتر به حال و هوای فیلمی که دیده بودم برمیگشت. بخاطر اینکه جزییات رفتاریِ کاراکترا خیلی کم بود.
اما نویسنده توی بسط قصهی اصلی خوب عمل کرده. کاملا میدونسته از کجا میخواد به کجا برسه. درنتیجه هر اِلِمانی رو که کاشته درجای دیگه ای از داستان ازش استفاده کرده.
توی شخصیتپردازی کاراکترای داستان میشه ردِ پای زندگی شخصیِ نویسنده رو ببینیم.
اِیجِی فیکری قهرمان داستان یه هندیتبار متولد آمریکاست که دکترای ادبیات انگلیسیش رو نیمه تموم رها کرده و همراه همسر مرحومش که همدانشگاهیش بوده، اومده توی یه جزیره کوچیک که محل تولد همسرشه یه کتابفروشی زده.
اون نمونهی یه آدم ادبیاتی واقعیه. دقیقا یه ادبیاتی خودبرتربین که معتقده بیشتر ژانرها و کتابها آشغالن و حتی آثار بزرگی رو که براش یقه جر میدن دون و دست بالا گرفته میدونه. جز نظر خودش نظر هیچکسی رو قبول نداره. اما تقدیر اونو وادار به چشیدن طعمهای دیگهی کتابها میکنه؛ درنتیجه یهو میفهمه بین خوردم غذاهای سالم چشیدن یه پیاز سوخاری هم بد نیس!
شاید کاراکتر ای جی فیکری در ابتدای داستان دوستداشتنی نباشه. یه آدم نچسب خودبرتربین خودخواه که توی همون سلام اول پاچهی آملیا رو که نمایندهی یه انتشاراته میگیره. نکتهای که شخصیت ای جی فیکری رو دلچسب میکنه اینه که حداقل میدونه چه آدم غیراجتماعیایه و قبول داره آدم مزخرفیه. زور نمیزنه نظرشو به بقیه تحمیل کنه و ترجیح میده سرش تو کار خودش باشه. حتی کم کم از رفتارش متوجه میشیم که قلب مهربونی هم داره و بخاطر برخورد اولیهش با آملیا از دست خودش ناراحته و سعی میکنه اون حرکتش رو جبران کنه.
با اینکه داستانِ کتاب با ورود آملیا به عنوان نمایندهی یه انتشارات به مغازهی ای جی فیکری شروع میشه، ولی شخصیتش پرداخت آنچنانی نداره. اون یه دختر بلونده خوش قد وبالائه که لباسهای ایکبیریای میپوشه. چون عاشق کتابهای عاشقانهس و برای همینم توقعش از مردها بالا رفته. خوشبختانه آملیا به حدی شیرین و دوستداشتنیه که با یه جملهش حال و هوای داستان رو به کلی عوض میکنه .
کاش نویسنده بیشتر بهش بال و پر میداد و بیشتر به نحوهی شکلگیریِ رابطهش با ای جی میپرداخت.
خصوصا وقتی که در اواخر داستان آملیا اعتراف میکنه که بخاطر مغز ای جی فیکری بوده که جذبش شده. ولی متاسفانه ما چندان از جزئیات حرفهایی که بینشون رد و بدل شده خبر نداریم. اگه نویسنده ما رو بیشتر در جریان افکار ای جی و دلیل جذب این دونفر بهم دیگه قرار میداد، هم شخصیت ای جی برامون جذابتر میشد و هم درام داستان بیشتر به دل مینشست.
چون با اینکه ای جی فیکری قیافهی مکش مرگ مایی نداشت و آملیا یه سرو گردن ازش بلندتر و از نظر قیافه سرتر بود ولی بخاطر اینکه خصوصیات کاراکترای جنتلمن کتابها رو داشت باعث شده بود آملیا جذبش بشه.
برخلاف رابطهی ای جی فیکری و آملیا، نویسنده روی شکلگیری و گسترش رابطهی پدر دختریِ ای جی و مایا خوب کار کرده.
مایا دختربچهی دوسالهای که معلوم نیس پدرش کیه و مادرش هم یه دانشجوی هاروارده که انقد زندگی بهش سخت گذشته که حاضر میشه دخترش رو یواشکی بذاره پیش کسی که فکر میکنه آیندهی بهتری برای بچهش فراهم میکنه.
ای جی فیکری که بعد از مرگ همسرش دلیلی برای زندگی نداره، با ورود اتفاقیِ مایا به زندگیش، یهو یه دلیل برای ادامه دادن پیدا میکنه و سرنوشتش عوض میشه.
با اینکه تمام کاراکترای کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری تقریبا تیپ هستن و حول شخصیت فیکری میچرخن تا قهرمان اصلی داستان رو برجستهتر کنن؛ ولی هر کاراکتر نمایندهای از یه قشر جامعهس. همین باعث شده حضورشون توی هر صحنه از داستان به ارزشمندیه حضور خود فیکری باشه.
ای جی فیکری به عنوان قهرمان اصلیِ قصه، نماد یه انسان اهل ادبیاته خود بزرگبینه که با ورود یه نسل جدید به زندگیش، یاد میگیره به ادبیات از زاویهی دیگهای نگاه کنه. دنیاهای داستانیِ دیگه رو هم تجربه کنه و دُگم باقی نمونه.
آملیا با اینکه نماد یه کتابخونه که توی دنیای واقعی دنبال شخصیتهای داستانی میگرده ولی میدونه که بازار کتاب هم جزو تجارته و ادبیات فقط برای ادبیات نیس.
نیک همسر فوت شدهی فیکری نماد نویسندهایه که مُرده ولی رسالت خودش رو انجام داده. حتی بعد از مرگش میراثش باقی مونده و تفکرش ادامه پیدا کرده: (جامعهای که کتابفروشی یا همون ادبیات نداشته باشه بیهویته).
لمبیاس پلیس وظیفشناس داستان که با ورود به زندگی ای جی فیکری خودبهخود تبدیل میشه به دوست اون؛ نماد حفاظتکنندهایه که نه تنها خودش رشد میکنه، بلکه به رشد و ترویج ادبیات هم ادامه میده و اون رو حفظ میکنه. این کاراکتر چه توی کتاب چه توی فیلم برای من دلنشینترین کاراکتر داستان بود.
ازمی خواهر همسر مرحومِ ای جی فیکری، معلمیه که در طول داستان یاد میگیره خودش از بقیه درس بگیره و برای خودش ارزش قائل باشه. درواقع ازمی نمونهی کسیه که به چیزی که یاد میداده عمل نمیکرده ولی متوجه اشتباهش میشه و سعی میکنه به زندگیش سر و سامون بده.
دنیل پریش، شوهر ازمی و باجناق قدیمِ ای جی فیکری، نویسنده است. اون نشوندهندهی اینه که نویسنده بودن و اهل ادبیات و فرهنگ بودن دلیل نمیشه انسان ذات کثیفی نداشته باشه. درضمن چون اثر اولش دلی بوده، مردم رو جذب کرده. ولی بعدا که از سر تکلیفنویس شده دیگه مخاطبی نداشته. کسی که نه خالق خوبیه نه مخلوق خوبی.
مایا نمونهی نسل جدید. کودکی که به فرزند خوندگی گرفته میشه و برخلاف مادر واقعیش که یتیم بود چون توی فرهنگ خوبی تربیت میشه، سرنوشتش به کلی عوض میشه.
درواقع مایا استعارهایه از کتابهایی که یه نویسنده ناخواسته تولید میکنه و این کتابفروشه که اون رو پرورش میده و بزرگ میکنه و به جامعه معرفیش میکنه.
من این نگاه بدون قضاوت نویسنده رو نسبت به کاراکتراش دوست داشتم. نه کتابخونا و نویسندهها رو قشر تافتهی جدابافتهای معرفی میکنه و نه کسایی رو که اهل ادبیات نیستن عامه میدونه. حتی راهکاری میده که اگه واقعا به فکر گسترش فرهنگ و دوام ادبیات توی جامعه هستیم به چه طریقی اقدام کنیم.
کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری داستانِ روونی داره و راحت خونده میشه. چون کوتاهه زودم تموم میشه. درکل برای کسایی مثل من که سبک برشی از زندگی رو دوست دارن یا کسایی که از خوندن و دیدن قصههایی که یه زندگی عادی رو نشون میده لذت میبرن، دوستداشتنیه. ولی ریتم داستان طوری نیس که بتونم به همه پیشنهادش کنم. چون اوایل قصه که پای گم شدن شعر ادگار آلن پو و پیدا شدن مایا وسطه، داستان یه هیجانی داره. ولی رفته رفته از این هیجان کم میشه. با شروع پارت دوم و نوجوونی مایا به کل داستان کشش خودش رو ازدست میده.
ضرباهنگ و سیر خطیِ این کتاب مثل کتابهای داستانیِ دیگه نیست. بهترین مثالی که میتونم از فضای این کتاب بزنم اینه که برای من فضایی مثل فضای فیلم هتل بزرگ بوداپست رو داشت.
کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری به عنوان تمرین نویسندگی نمونهی خوبی برای عمیقنویسی در عین سادهنویسیه. چرا که نویسنده در قالب یه داستان ساده حرفهای مهمی زده. اون به اهمیت کتاب و تاثیر کتابخونا توی جامعه اشاره کرده و نشون داده وقتی اهالی فرهنگ به جای اینکه خودشون رو تافته جدا بافته بدونن، سعی کنن به رشد جامعهشون کمک کنن، نسل جدید توی جامعهی بهتری پرورش پیدا میکنه. گابریل زِوین به جای اینکه بخاطر عشقش به ادبیات و کتاب و نویسندگی یه داستانی بنویسه، کاملا میدونسته میخواد چی بگه و سیر داستان و تک تک کاراکتراش رو براساس همون درون مایه نوشته.
با توجه به دو دلیلی که برای خوندن این کتاب در ابتدا اشاره کردم؛ کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری برای تمام کسایی که به نویسندگی علاقه دارن، مثال خوبیه برای این جملهی معروف چخوف: «اگه تفنگی به دیواره باید تا آخر داستان ازش گلولهای شلیک بشه.» و میشه ازش شیوهی کاشت و برداشت جزئیات رو به خوبی یاد گرفت.
من یکی از طرفدارهای انتشارات کولهپشتیم. چه توی سبک داستانی چه توی زمینههای دیگه برای ترجمه انتخابهای خیلی مناسبی میکنه. بماند که انقدر شریف و سخاوتمند هستن که بیشتر کتابهاشون توی بخش بینهایتِ اَپ طاقچه قابل دریافته. در رابطه با ترجمه هم الهام کُرد واقعا ترجمهی روون و سلیسی ارائه داده. لحن ترجمه خیلی شبیه لحن کتاب اصلیه. از نظر سانسور هم خود نسخهی اصلی مورد سانسوریای نداشته و درحد یکی دوخط کتاب سانسور داره که اصلا به داستان ضربهای وارد نکرده.
در پایان مقالهی نقد و بررسی کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری باید بگم، این کتاب یه داستان ساده و مینیماله که با کمی چاشنی طنز اومده به ادبیات و فرهنگ از دریچهی دیگهای نگاه کرده. نویسنده از نظر تکنیک نویسندگی و توجه به جزئیات فوقالعاده عمل کرده و با توجه به مفهومی که میخواسته برسونه توی شخصیتپردازی و طراحی هر کاراکتر سنگ تموم گذاشته.
اما به عنوان یه کتاب داستانی از نظر احساسی و درام کمبودهایی داره که باعث شده من نتونم آنچنان درگیرش بشم که دلم بخواد بازم توی دنیای ای جی فیکری زندگی کنم. گرچه باز هم خوندن کتاب رو به کسایی که خورهی کتابن و فاز ادبیاتی سنگین دارن صددرصد پیشنهاد میدم. چون قطعا بهشون کمک میکنه بهتر و بیشتر ادبیات و فرهنگ رو رشد و ترویج بدن. اگرم کسی فرصت خوندن کتاب رو نداره، دیدن فیلمش مثل فیلم انجمن کتابخوانی گرنزی و پای پوست سیب زمینی خالی از لطف نیست.
(منبع عکس شاخص مقالهی نقد و بررسی کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری، منبع عکسهای دیگه بهشون پیوست شده)
برشی از کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری
- لحظهی روبهرویی اِیجِی فیکری و مایا
مشخصات کتاب زندگی داستانی ای جی فیکری
- نام کتاب: زندگی داستانی ای جی فیکری
- نویسنده: گابریل زِوین
- مترجم: الهام کُرد
- انتشارات: کتاب کولهپشتی
- نوبت چاپ: نسخهی طاقچه بینهایت
- تعداد صفحات: ۲۸۶
- سال چاپ نسخه اصلی: ۲۰۱۴