فرهیختگی یا تافته جدابافتگی؟! از معضلات خود فرهیخته پنداری

10064
فرهیختگی یا تافته جدابافتگی؟!
قلم نیشدار برای غیر خودی

شعارشان: «میکوبم تا گنده تر شوم!»

یکی از معضلات اهالی خود فرهیخته پندار و ادب دان این است که خودشان را زیادی تافته جدا بافته از بقیه ی مردم میدانند. نه دقیقا از افراد عامی یا بیسواد، اتفاقا برعکس، از آنهایی که اهل کتاب و هنر و امثالهم هستند ولی سلیقه و سبکشان با جنس فرهیختگی آنها نمیخواند.

فرهیختگی یا تافته جدابافتگی؟!
اثر خود خاص پندار برای خودی

این نخبه نماها هرچه فیلمشان کمتر بیننده داشته باشد و کتابشان کمتر خواننده، خود را فاضلتر و داناتر میدانند. در کوبیدن باقی مردم علی الخصوص هم صنفهای خودشان هم با برچسب «عامه پسند» پتکشان را مزین کرده و بر فرق اثر و صاحب اثری که بیشتر فروخته و دیده شده میکوبند.

 عامه یعنی مردم، و جزئی از مردم بودن مرغوبیت تافته اهالی خود فرهیخته پندار را زیر سوال میبرد.

حالا لابه لای این هنرمندان برچسب خورده کسانی هم هستند که به جای رد کردن این رفتار یعنی خوار کردن هم صنفی و مخاطبانش، سریع گوشتکوب به دست –پتک مال از ما بهتران ست- برچسب بزرگتری چسبانده و با یک حرکت آبگوشتی چابکانه خیلی بفروشها را له کرده و بهشان “عوام پسند” میگویند.

فرهیختگی یا تافته جدابافتگی؟!
کتاب معجون عشق نوشته یوسف علیخانی

مرجعم هم برای این کوبشهای تخریب گرانه، دو کتاب “نسل سوم” و “معجون عشق” نوشته یوسف علیخانی ست. برای اینکه هیجان خواننده حفظ شود از کتابها همین را بگویم که مصاحبه با نویسندگان داستانهای ایرانی ست و برای غلغک بیشتر هم، بر پیشانی نویسندگان کتاب دوم برچسب عامه پسند میدرخشد؛ اما مابین مصاحبه های هردوکتاب چندتا از نظرات بعضی از نویسنده ها با پتک و گوشتکوبِ برچسبدار همراه است.

حتی اهل هنرها هم از همین رویه برای کوبیدن هنردوستهای دیگری که علاقه مندیِ شان با آنها تفاوت دارد، استفاده میکنند.

فرهیختگی یا تافته جدابافتگی؟!
مرید سرگردان به دنبال یادگیری

بعد از سیر کردن در وادیِ هنر و خواندن این دو کتابِ کمنظیر علیخانی، اولین فکری که به ذهنم رسید این بود: حالا در این وانفسای بی مرشدی، کسی که دنبال یادگیری ست کدام یک از این دسته ها را الگو قرار دهد؟ پس جای قضاوت عادلانه کجاست؟ فرهیختگی یا تافته جدابافتگی؟!

با ارجاع به خاطره ای نظر خودم را میگویم.

دانشجوی حقوقی برای انجام پروژه ش ازم پرسید: “فهرست کتاب یعنی چی؟”

خود همه چیزدانی جهشی کرد و نقشه ی جغرافیایی روی میز کوبید و با اشاره به علائم نقشه فاضلانه گفت: “به این میگن فهرست کتاب!”

فرهیختگی یا تافته جدابافتگی؟!
هنر برچسب زدنی نیست!

به نظرم تا زمانی که کسانی هستند که به جز خواندن اجباریِ جزوه های درسیشان لای هیچ کتابی را باز نکرده اند، یا زحمت دیدن هیچ فیلمی را به خودشان نداده اند –میشود این را به آشنایی با هر هنری تعمیم داد- نباید هیچ هنردوستی چوب عامه یا عوام بخورد و با برچسب دسته بندی شود. دسته بندی شامل سبک و سیاق هنرها میشود نه اهالیِ هنر.

(منبع عکس شاخص، منبع عکسهای استفاده شده در متن بهشون پیوست شده)



با معماری هنر را شناختم ، با عمران ریشه / بازار املاک قواعد بازی را به من آموخت / و روزگار به من فهماند / زندگی یعنی هر هشت هنر


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *