بین کارگردانا تب بازسازی از روی فیلمهای موفق قدیمیشون داره کم کم عالمگیر میشه. نمونه فاجعه بارش هم «سلام انگلیس» بود که کلا نظرم رو نسبت به این موجِ جدید بدبین کرد. حالا آیا فیلم «عشق امروزی» تونسته کمکی باشه تا کارگردانش رو بعد از دو شکست پشت سرهم نجات بده یا به قهقرا رفتن بیشترش کمک کرده؟
داستانک
«زوئی» دختر امروزیِ شاد گنگولیه که با «ویر» آشنا میشه. زوئی که دنبال یه عشق و حال بی قید و بنده و از اینکه ویر به یه رابطه جدی فکر میکنه خوشش نمیاد. وقتی صاحب کافه ای که پاتوق همیشگی شونه متوجه بگو مگوی این دوتا میشه، برای زوئی سفره دلشو باز میکنه و از دوران عشق و عاشقی خودش میگه. اینجا زویی بین دوراهی میمونه؛ شغلی که یه عمر برای بدست آوردنش تلاش کرده رو انتخاب کنه یا با ویر بمونه؟
نقدک
«عشق امروزی» با همون فرمول فیلم نسخه قدیمی ش استارت میزنه. با روایت دو تا داستان عاشقانه در دو دوره زمانی مختلف، توی دل همدیگه. «امتیاز علی» به عنوان نویسنده باز به جای تمرکز تمام و کمال روی رنج و سختی بهم رسوندن عشاق، توجهشو میذاره به تلاشی که باید کرد تا این رابطه رو بعد از بهم رسیدن حفظ کرد.
اون نشون میده که مهمتر از رد کردن سدهای بهم رسیدن دونفر، مقاوت در برابر سیلیه که بعدش گریبونشون رو میگیره.
اولین تفاوت اصلی این فیلم با نسخه قدیمش عوض شدن قهرمان اصلیه که به جای اون پسر خوش گذرون جاشو داده به یه دختر شاد و شنگول.
«زوئی» دختر بیست و دو ساله ی سرخوشیه که با تزریقات مغزیه مادرش معتقده خوشبختیِ یه دختر فقط برمیگرده به داشتن یه شغلی که بتونه از نظر مالی مستقلش کنه. اما وقتی سر و کله ویر توی زندگیش پیدا میشه اون نسبت به انتخابهاش دودل میشه. از یه طرف رویایی که یه عمر توی مغزش کاشتن پیش روشه و از طرف دیگه پسری که اونو همه جوره با تمام عیب و ایراداش میخواد.
زوئی بخاطر مردای مزخرفی که همیشه دور و برش بودن و زمزه های مادرش در مورد استقلال مالی، نسبت به آینده ش با ویر بی اعتماده. با اینکه طراح مراسمات رسمیه و کارش سر و سامون دادن به همه چیه، اما نمیتونه این سازماندهی و تعادل رو بین زندگی کاری و شخصیش به وجود بیاره.
به نظرم «امتیاز علی» با خلق شخصیت زوئی ادای دینی به کاراکتر «دیپیکا» توی فیلم «کوکتل» کرده. چراکه کاراکتر زوئی برخلاف برنامه ریزهای فیلمهای دیگه که همیشه یه ظاهر مرتب، منظم و با دیسیپلینی دارن، با روحیه سرکش و تیپ و رفتار یِلخیش حسابی سنت شکنی میکنه. اون برخلاف کاراکتر «رنبیر» توی فیلم «راک استار» براثر تقدیر تابوشکن نمیشه تا به موفقیت برسه، بلکه مثل دیپیکای «کوکتل» همین روح وحشی درونشه که باعث میشه پیشرفت کنه.
برعکس زوئی، «ویر» یه کاراکتر کلیشه ای از یه پسر برنامه نویسِ غیر اجتماعیه که با افکارِ آرمانگراش میخواد هرکاری رو پیش ببره. ویر به تیپ نزدیکتره تا شخصیت و این زیادی بچه خوبه بودنش یه مقداری رو اعصابه ولی حضورش درکنار زوئی توی ذوق نمیزنه. به نوعی نشون میده که توی جامعه امروزم هنوز مردایی پیدا میشن که باری به هر جهت نباشن و بشه روشون حساب کرد؛ و این یکی از تفاوتهای اصلیِ این فیلم با نسخه قدیمیشه.
ویر یه رابطه سازگر مثل پدر و مادر خودش رو کافی نمیدونه و دنبال علاقه ای میگرده که گرماش دائمی باشه. شاید نوع آشناییش با زوئی برای حس کردن یه همچین پیوندی زیادی دم دستی باشه اما معلومه «امتیاز علی» میخواسته به این اشاره کنه که توی آشنایی های سرسریِ امروزی هم میشه دنبال یه ارتباط قوی تر بود. کافیه هردو نفر از زاویه دیگه به برخوردشون نیگا کنن تا این رابطه ی سطحی، عمق پیدا کنه.
تفاوت اساسی دیگه فیلم «عشق امروزی» با نسخه قبلیش، کاراکتر «راگو» صاحب کافه ایه که با گفتن خاطراتش میخواد رابطه زوئی و ویر رو نجات بده. اون برخلاف خاطره گوی فیلم قبلی که یه پسر پیغمبر تمام عیار بود، یه آدم عادیه با همه اشتباهات و خطاهاش.
«راگو» نمونه ی زنده ی آب ندیده و الا شناگر قابلیه س. مردی که در جوونیش برای رسیدن به دختر مورد علاقه ش پا روی همه چی میذاره و خودشو به آب و آتیش میزنه اما تا چشمش به جمالِ پر کمال زیبایی های جامعه میفته، یهو شل میشه.
راگو مثالی از آدم بی تجربه ایه که دنیاش محدود به روستای خودشه ولی وقتی دنیاش بزرگتر میشه و انتخابهاش بیشتر میشه، هوس میکنه که گزینه های دیگه رو هم امتحان کنه. این حرکت امتیاز علی که خوددرگیریِ مرد روستایی دیروز رو به چالشهای زن شهری امروز گره زده، نشون میده که میخواسته بگه فارق از جنسیت و محیط، هرکسی به نحوی یه جایی توی دوراهی گیر میکنه؛ و برای پیدا کردن راه درست هم به یه راهنما نیازه تا بهشت یا جهنم بودن انتهای مسیر رو تاحدودی بهش نشون بده.
باید گفت امتیاز علی همیشه به عنوان نویسنده درونمایه های پرمعنی و دیالوگهای پر مغزی مینویسه. حتی دوتا فیلم شکست خورده آخرش هم از این قاعده جدا نیست. اون پشت تک تک جمله هایی که هرکسی توی فیلم باید بگه یه حرفی داره تا زده بشه و صرفا برای پر کردن دقایق فیلم نمینویسه.
فیلم «عشق امروزی» لابه لای حرفهایی که برای نگهداری از یه رابطه سالم میزنه به این هم اشاره میکنه که ترس و نگرانی مادر زوئی چندانم بیراه نیس. چراکه هنوزم داره در حق دخترا اجحاف میشه و اونا مجبورن بین کار و زندگیشون یکی رو انتخاب کنن. درکنارش میبینیم که مادر زوئی فقط دنبال یه رویایی بوده که خودش بهش نتونسته برسه و حتی خودشم نمیدونسته بعد ازبه دست آوردن استقلال مالی میخواسته به چی برسه. برای همینم نتونسته جای کاشتن یه خیال، به دخترش تعادل برقرار کردن توی زندگیش رو یاد بده. و حتی آخرشم پای حرفی که یه عمر میزده نمیمونه.
«سارا علیخان» با انتخاب فیلم اولش «کدارنات» نشون داد بیشتر از هرچیزی به فیلمنامه و موضوعش اهمیت میده و نمیخواد خط سیر بازیگرای جدیدی رو پیش بگیره که فقط دنبال فروش فیلمن. عشق امروزی شاید به هنجارشکنی فیلم اولش نباشه اما نشون میده که اون توی انتخاب به معنی و مفهوم هنوزم پایبنده.
سارا بخاطر روحیه ی شاد خودش و بازیِ گرمش، کاری میکنه که زوئی با تمام عیب و ایراداش به دل بشینه. با اینکه بازیِ چشمیش هنوز قوی نیس و نوع بازیش نسبت به کارای قبلیش تفاوتی نکرده اما شخصیت دوست داشتنیِ خودش و راحتیش موقع اجرا باعث شده بیننده زود باهاش ارتباط برقرار کنه. جنس بازیش مثل پدرش «سیف علیخان» شیرینه و جدا از سابقه خونوادگیش اگه به انتخابهای درستش ادامه بده آینده خوبی میشه براش دید.
متاسفانه «کارتیک آرین»، در مقایسه با پارتنرش با اینکه تجربه بازیگری بیشتری داره ولی همچنان داره به بازیِ غلوآمیزش ادامه میده. درسته تلاش کرده بین کاراکتر ویر و جوونیای راگو بازیِ متفاوتی انجام بده اما اغراق بیش از حدش مخصوصا در نقش ویر حسابی دلو میزنه. ویر بیشتر از اینکه به یه آدم درونگرای غیر اجتماعی شبیه باشه، بهش میخوره یه دیرفهمِ عقب مونده باشه. نوع رفتارش مخصوصا بازیِ چشمی و پرش سرش بیشتر از اینکه شبیه یه نخبه باشه مثل آدم کند ذهنیه که ادای یه آدم باهوش رو درمیاره.
با اینکه با سارا علیخان زوج خوبی از آب دراومدن و هماهنگی خوبی دارن اما به عنوان جوونیای راگو عشقش به دختر مورد علاقه ش خیلی باسمه ایه مثل حرکات درونگرایی ویر توی ذوق میزنه.
درمقابلش، «رندیپ هودا» در نقش راگوی سن بالا بدون نیاز به بده بستون با بازیگری به عنوان عشق قدیمی ش، فقط با نگاهش نشون میده که از به یاد آوردن خاطراتش چه لذت و دردی رو همزمان به جون میخره. اون که قبلا توی فیلم بینظیر «بزرگراه» با «امتیاز علی» کار کرده و با بازیِ منقلب کننده ش نشون داده که به همون اندازه که بازیگر منفیِ خوبیه توی نقش مثبت هم کارش درسته؛ اینجا هم با اینکه نقش فرعی حساب میشه ولی بازیش بهتر از دوتا نقش اصلیه. بدون بازیِ اغراق آمیز و شعاری، نگرانیِ راگو رو نسبت به جوونای امروزی که یادآور جوونیه خودشن نشون میده. حتی رفاقت بی غل و غشش با زوئی بیشتر از رابطه عاشقانه اون دوتا به دل میشینه.
انتخاب لوکیشنهای قدیم و جدید کاملا مناسب درونمایه ی فیلمه؛ چرا که با نشون دادن تغییرات و پیشرفتی که توی ساختمونها شده میگه هنوزم افکار پوسیده و محدود کننده پابرجا مونده. با اینکه توی بازسازی دهه نود به نسبت طراحی لباسها و گریمها خوب بوده اما گریم جوونیِ راگو وقتی پا به سن میذاره واقعا مضحکه. متاسفانه بخاطر کلوزآپهای بی مورد، بزرگ کردن فک و صورت کارتیک آرین انقد توی چشم هستش که نمیشه هیچ جوری نادیده گرفتش. ولی درمقابلش حداقل برای زوئی کم نذاشتن و طراحی رنگ و لباسش کاملا به روحیه ش میخوره و سرزندگی کاراکترشو بیان میکنه.
«امتیاز علی» که در مقام کارگردان بعد از فاجعه ی دوتا فیلم «تماشا» و «وقتی هری سجال رو دید» داشت منو ناامید میکرد، با فیلم «عشق امروزی» شاید به شکوه «راک استار» برنگشته باشه و به اندازه «بزرگراه» کارش پرمعنی نباشه، اما قطعا موفق بوده. اون نسبت به کارای قبلیش از سردیِ فضای فیلماش کم کرده و مثل فیلم «وقتی همدیگه رو دیدیم» فضای گرم و صمیمی رو به کارش برگردونده.
این چرخش فیلمسازیش نشون میده که به جای تقلید از موفقیتاش، ایراد شکستهاشو پیدا کرده و داره بازم به مسیر همیشگیش برمیگرده. هرچند انتخاب کارتیک آرین بزرگترین ضربه رو به فیلمش زده. با اینکه میدون دادن به بازیگرای جوون و تازه کار از ویژگیهای قابل تقدیره این کارگردانه اما بازم بازیِ ضعیف ِ آرین نمیتونه انتخاب اشتباهش یا بازیگیریِ بدش رو توجیه کنه. شاید باید تجدید نظری توی نوع بازیگیری از بازیگراش داشته باشه.
«عشق امروزی» قرار نیس با خرد کردن اعصاب بیننده، به زور شکوه کارای قبلیه کارگردانش رو بدست بیاره. اون مکملیه برای نسخه قبلیش که اون روی تصویر گوگولی مگولیِ یه رابطه رو نشون میده. اینکه حفظ این عشق و علاقه حتی از بدست آوردنش سختتر و مهمتره. فیلم «عشق امروزی» از عشقا و رابطه های امروزی میگه و مثل یه رفیق، تجربه هاشو کاملا دوستانه بدون شعار دادن و نصیحت کردن با مخاطبش درمیون میذاره؛ درنتیجه با حس و حال خوبش، قشنگ حال و هوای تماشگرش رو عوض میکنه.
دیالوگ فیلم «عشق امروزی»
- دیالوگ ظریف و معنی دار ویر به زوئی
ویر: هر وقت فکر کردی دارم اذیتت میکنم…
زوئی: راه نداره تو بخوای اذیتم کنی
ویر: میتونم، چون الان بِهَم نزدیک شدیم. فقط کسایی که به آدم نزدیک هستن، میتونن بهم دیگه لطمه بزنن
سکانس فیلم «عشق امروزی»
- صحنه رودرویی دوباره راگو و عشق اولش